بعد از این که جواب کنکور مشخص شد، بار و بنهام را جمع کردم. دانشگاهم با خانه چند صد کیلومتر فاصله داشت. برای اولین بار، حساب بانکی باز کردم. بهتر از این بود که مقدار زیادی پول نقد را (که هزینههای یک ترمم بود) با خود حمل کنم. در شهر محل زندگیام فقط دو شعبهی بانک وجود داشت. زمانی که به شعبهی بزرگتر مراجعه کردم، بیش از دویست نفر در صف ایستاده بودند (در آن زمان دستگاه نوبتدهی وجود نداشت!). حدود دو ساعت سر پا ایستادم و بعد از کش و قوس فراوان، به متصدی باجه رسیدم. سلامم را جواب نداد. با ترشرویی فرمها را تحویلم داد و گفت باید…